- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
سبک های سقائی شام غریبان حسینی
پخش سبک۱ ( به سبک: عـلیِّ اکبـرِ مـن ) تـــو ای ســالار زیــنـب بـبـین دلـدار زیـنـب (۲) به طفلانت، عزیزانت، یـتـیـمانت، در این صحـرای پر غـم گـل حــیـدر، شـدی پـرپـر، زنـد آذر، غـمـت بـر دل دمــادم ************** بند دوّم ************** شدی لب تـشـنـه قـربـان به راه دیـن و قـرآن (۲) دگـر زیـنب، رود امـشب، بود بـر لـب، حـسیـنم وا حـسیـنم دمی بنگـر، تو بر خواهـر، ز چشم تر، بریـزد اشک مـاتم **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** غـروب و کـربلا ای وای زینب سری از تن جـدا ای وای زینب یکی در آتش وآن یک به گودال به زیر دست و پا ای وای زینب شده غـوغای محشر بـرای دخـت کـوثـر جـهـانی ماتـم و داغ و تنها دخـت حـیـدر دلـش صــد پـــاره از داغ بـــرادر ********************** دوبـاره آتـش و سـیـلی و کـیـنــه دوبـازه زخـم بـازو، زخـم سیـنه شـده کرب و بلا شهـر پـیـمـبـر دوبـاره تــازه شـده داغ مـدیـنــه دوبـاره ریـســمـانـی به جسم خسته جانی وز آن بـدتـر خـدایـا بُـود زخــم زبــانــی تـحـمـل کـن تـو زینب، مـیـتـوانـی ************************ رسد از قـتـلگـه صوت حـزیـنی نـوای جـانگـداز و دل غـمـیـنـی گـمـانـم از جنـان زهـرا رسـیـده دعـا کـن مـادرت آنـجـا نـبـیــنی به پیـش چـشـم مادر بـریـدند از قـفا سـر مـیــا جــان بـــرادر نبـیـنی تا که خواهر نـدارد جـای سـالـم او بـه پــیــکـر ********************** شـده دامـان طـفـلـی پُـر شـراره ربـاب از داغ اصغر بـیـقـراره درون خــیــمــۀ آتــش گـرفــتـه امـامی مـــانــده و یــاور نـداره رخ نــیــلـی خــدایــا هــراسـان آل طـاهـا تـنـی زیـرِ سـم اسب سری بر نیـزه بـالا چـسـان طاقـت بیارد دخت زهـرا **شعر از: ناصر زارعی** ******************************************** پخش سبک۱۲ ( به سبک: یا ابوفاضل، ساقیِ طفلان) به شبِ هـجـران، نـبُـوَد یـاری (۲) بــه بــرِ طــفــلان، نـه مــددکــاری شد ز حـد بیرون، چون ستـمکاری چه کند امشب، بیمعـین زینب (۲) *********** بند دوّم *********** هـمـه در مــاتــم، هـمـه آزرده (۲) گــلِ بــاغِ دیـن، هـــمــه پــژمــرده تـازیـانـه بـر، جـمــلـگـی خـــورده که بُوَد یا رب، دل غمین زینب (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک۱۳ (به سبک: ای غـنچۀ احمر، آخر) « در کـــاروان امـشـب، زیـنـب بـا دیــدۀ گـریــان، نــالان» (۲) هـمراه طـفـلان بیمعـین، جمله دل غـمـین گوید بـرادر جـان، داد از غـم هجـران (۲) *********** بند دوّم *********** « گـویـد از این مطلـب، یا رب سـوزم من از هجـران؛ ای جان شد این اسارت نصیبِ من، با دو صد محن با جـمـلـه یـتـیـمـان، در شام غـریـبـان (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک۲۲ (به سبک: من آنم که ره را به رویِ تو بستم) بود امشب ای شیعـه شـام غـریـبان که بر عـترت خـسرو تـشـنه کامان بر آن جمع دلخون و محزون و نالان دگر غـیر زیـنب پـناهی نـباشد (۲) ********** بند دوّم ********* نهان کن به گردون، رخ ای ماه تابان ز کین گـشته نیلی رخ جمله طفلان که بهر یتیمان محـزون و عـطشان چراغی بـجز بـرق آهی نـباشد (۲) **شعر از: مرحوم فرخ ** ******************************************** پخش سبک۲۳ ( به بک: دو جانـباز نازنـین) بُوَد شامِ عـاشورا، ای خـدا، یا رسـتخیز امشب است؟ (۲) خـواهر تو پُر بُکـا، از جـفـا، ستـاره ریز امشب است (۲) ********** بند دوّم ********* عـتـرت خـیـر البـشـر، خـونجـگـر، از کـیـنـۀ اشـقــیـا (۲) نـالـه زنــد تـا سـحـر، پُــر شـرر، زیـنـب ز داغ اخــا (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ********** بند سوّم ********* مـگر که شام غـریـبان بُـوَد که رسـتخـیز امشب است (۲) سکـیـنه بر ماه رخ ای فـلک، ستاره ریز امشب است (۲) ********** بند چهارم ********* فتاده در قتلگه، جسم شاه، چون مشک بیز، امشب است (۲) شـبی که زینب جدا میشود، زِ هر عزیز امشب است (۲) **شعر از: صابر همدانی** ******************************************** پخش سبک ۳۰ ( به سبک دگر ندارد توان و طاقت) چه شد که دیگر؟ زِ گلشن دین، نوایِ مرغِ سحر نیاید صدایِ اصغر، به گوشِ مادر، زِ گاهواره دیگر نیاید چرا به یثرب، عزیزِ زهرا، زِ کـربـلا از سفـر نیاید؟ ********** بند دوّم ********* دگر زِ میدان، برایِ زینب، زِ نوجـوانان، خـبر نیـاید غمین و گریان، زنان و طفلان، خبر زِ اکبر مگر نیاید چرا به یثرب، عزیزِ زهرا، زِ کـربـلا از سفـر نیاید؟ **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** بود امشب ای شیعـه شـام غـریـبان که بر عـترت خـسرو تـشنه کـامان بر آن جمع دلخون و محزون و نالان دگر غـیر زیـنب پـناهی نـباشد (۲) ********** بند دوّم ********* نهان کن به گردون، رخ ای ماه تابان ز کین گـشته نیلی رخ جمله طفلان که بهر یتـیمان محزون و عـطشان چراغی بـجز بـرق آهی نـباشد (۲) **شعر از: مرحوم فرخ** ******************************************** پخش سبک۴۴ ( به سبک: حسین جان حُرِّ نالانم) مهین دختِ علی زینب (۲) چو شبهـای دگـر امشب بُـوَد مـشـغــول ذکـرِ رب ولی آهـسـتـه آهـسـته (۲) ********** بند دوّم ********* گهی بر نِی نظر دارد (۲) زمـانـی چــشــم، بــردارد به رُخ اشـکِ بـصر دارد ولی آهـسـتـه آهـسـته (۲) ********** بند سوّم ********* فضا تاریک و وحشت زا (۲) جـرس افکـنده در صحرا طنـیـنی سـرد و غـم افـزا که گشته شام عاشورا (۲) ********** بند چهارم ********* وزد گه گاهی از صحرا(۲) بـه مـحــمــلهــای آل الله یکی طـوفـانِ جـان فـرسا که گشته شام عاشورا (۲) **شعر از: محمد مسکین** ******************************************** پخش سبک۴۹ ( به سبک: رخصتی از راهِ وفا ای عمو جان فدایت) در حرم محترم شاهِ لب تشنه کامان(۲) شمع و چراغی نبُوَد امشب از جورِ عدوان زینب غمدیده بود دل غمین و پریشان چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان(۲) ********** بند دوّم ********* خیمه آتش زده شد مأمن جمع نسوان(۲) کعب نی و آتش کین شد نصیب یتیمان زینبِ محزونه از این غم بُوَد دیده گریان چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ********** بند سوّم ********* گلشن دین نبوی، پرپر از جور عدوان(۲) جسم شهیدان همه افتاده بر خاک میدان رأس شهیدان همه بر نیزهها آه و افغان چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان (۲) ********** بند چهارم ********* سوخته از آتش کین، خیمۀ تشنه کامان(۲) زینب غمدیده به فکر یتیمان و طفلان هیچ پناهی نـبـود بر زنـان و یـتـیـمان چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان(۲) **شعر از: محمد رنگچیان**
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
افـتاده بود روی زمین و کـفـن نداشت آن یـوسف شهید به تن پیـرهن نداشت پیکر بدون سر به روی خاک مانده بود سر روی نیزه بود و اثر از بدن نداشت غـرق ستـاره بـود تن آسـمـان عـشـق خورشید هم فروغ چنین شب شکن نداشت وقـتیکه عصر روز غریبی رسیده بود عالم به قدر زینب کبری محن نداشت گلبوسه داد چون به گلوی حسین خویش آن قدر گریه کرد که تاب سخن نداشت انگـشتی از اشـاره به خـاتم فـتاده بود ای کاش قـتـلگـاه دگر اهـرمن نداشت بعد از سه روز آن گل بی غسل و بی کفن جز بـوریا برای تن خود کـفن نداشت می رفت تا که محـو کـند کاخ ظلـم را نیلوفری که فرصت پرپرشدن نداشت غمنامه ای نوشت «وفائی»و می گریست چون شمع چاره ای بجز از سوختن نداشت
: امتیاز
|
ترسیم وقایع شام غریبان حسینی
زیـر نـور کـمی از مـاه، بـدن ها پـاره خیمه ها سوخته، جمعی ز حـرم آواره آنطرف تر تن هجده گـل زهرا بی سر اینطرف خواهری از داغ عزیزش پرپر آنطرف نعش امامی ته مقـتـل، عریان اینطرف جسم امامیست به خیمه سوزان آنطرف ریخـتـه هـر سـو بـدن ثـارالله اینـطـرف خـرمـن آتـش به تـن آل الله آنطرف تر همه کشته شده ها محترمند اینطرف جمله شهیدان خـدا بی کـفـنند آنطرف خـیـمۀ کـفار مرتب شده جمع اینطرف خیمه اطهار بسوزد چون شمع آنطرف بر سر هر نیزه سری بالا رفت اینطرف آهِ دل از هر جگری بالا رفت آنـطـرف هـمهـمۀ حـمـله و غارت آید اینطرف زمـزمۀ حـصر و اسارت آید آنطرف صـدر نـشیـنـند امیـران سپـاه این طرف خاک نـشیـنند اسیران بِراه آنطرف جـایـزه دارند سپـاهی گـمـراه این طـرف پـیـکـر عـریـانِ اباعـبـدالله آنطرف لشگری از غیرت و مردی محروم این طرف زیر سم اسب امامی مظلوم وای از حـال دل فـاطمه، با چه حالی طِی کـند ناله کنان هر طرفِ گـودالی زینب آمد که کند مـادر خود را یاری یا که مادر کند از دخـتر خود دلداری تسلیت صاحب عزا، یوسف زهرا، مهدی انتـقـام است فـقـط مَـرهم غـمها مهدی
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک! مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک عِندَما کُلُ یَـرَونَ المَوتَ اَحلی مِن عَسَل خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک کلُّ مَن فِی الموکبِ قالَ خُذینی یا سُیوف تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک؟ یَـلـمَعُ النُّـور الذی سَـمّـاهُ مصباحَ الهُـدی تا قیامت می درخـشد این چـراغ تابناک داوری عادل تر از تاریخ در تاریخ نیست نور هرگز در شب ظلمت نمی گردد هلاک
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
سوختم، برخاست باز از دل نوایی سوخته چیست این دل؟ شعله ای از خیمه هایی سوخته چیست این دل؟ یک نی خاموش خاکستر شده که حکایت می کـند از نـیـنـوایی سوخته بند بـنـدش از جـدایی ها شکـایت می کند روضه میخواند به سینه با صدایی سوخته روضه میخواند ز نی هایی و سرهایی غریب پـیـش روی کـاروانِ آشـنـایـی سـوخـتـه روضه میخواند از آن نی، آه، آه آن نی که خورد بر لـبـانـی تـشنـه و بر آیـه هـایی سوخته این سر اینجا، چند فرسخ آن طرف تر پیکری غرقِ در خون در میان بوریایی سوخته دل ز هم پاشید چون اوراق مقتل، گوییا نسخه ای خـطی ز داغ ماجرایی سوخته تـکّـه تـکّـه در عــبـا آئـیـنـۀ روی نـبــی آیـۀ تـطهـیـر می خـواند کـسایی سـوخته دختری چیده ست یک دامن گل از یک بوته خار گل به گل دامانش آتش، دست و پایی سوخته بر لبم گاه از دل این آتش زبانه می کشد آتـشی مکـتوم از کـرب و بـلایی سوخته
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
غیر از این خاک بلاکَش، وطنی نیست تو را جز سنان و نی و خنجر، چمنی نیست تو را گـفـتـم از خـاتـم انگـشت تو را بـشنـاسم تو که انگشت نداری، یمنی نیست تو را تو پس از قتل حسن، گفتی غارت زدهام حال غارت شدهای، پیرهنی نیست تو را اسـتـخـوان های تنت مثـل دلت نـرم شده جز من و مادرمان، سینه زنی نیست تو را بسکه اسب از بدنت رد شده چون خاک شدی تا رسیدم به تو دیـدم، بدنی نیست تو را بـوریـا بود بـهـانـه، که بـدن جـمـع شود ورنه جز خاک بیابان، کفنی نیست تو را
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
غـروب بود هراسی به خیمه گاه افتاد غـروب بود که در بیـن قـتـلـگـاه افتاد نگاش سمت حرم بود و بر زمین میخورد پـنـاه اهـل حـرم بود و بـی پـنـاه افـتـاد و هاتفی که صدا زد نبرد مغلوبه ست و لشکری که به سمت تنش به راه افتاد و آهِ مــادری بــالا گـرفـت تـا ایـنـکـه مـسـیـر شـمـر حـوالیِّ قـتـلـگـاه افـتـاد حسین در دل مقتل دست و پا می زد به نـالـه زیـنـب او وا محـمـدا می زد نـوشتـهاند به گـودال هـم دعـا میکرد مـسـیـر تـوبـه بـرای سپـاه وا میکـرد نـوشتـهانـد که زیـنـب به قـتـلگـاه آمـد و این خودش طلب اوج روضه را میکرد رسیـد و دیـد سپـاهی گرفـته اطرافـش چه صحنهای به دل خواهرش چهها میکرد هنوز امید به این داشت تا رهاش کنند چـقـدر بابت این امـر یا خـدا میکـرد ولی تمام امیـدش گرفت رنگ خـزان همین که دید سنان نیزه دست و پا میکرد چقدر روضۀ گودال با سنان سخت است و کاش قبل سنان شمر سر جدا میکرد حسین در دل مقتل دست و پا می زد به نـالـه زیـنـب او وا محـمـدا می زد
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
آه از آن روز که جان از تن خواهر میرفت سنگ ها بال زنان سوی برادر میرفت آسمان ها و زمین داشت به هم میپیچید سمت گودال کسی دست به خنجر میرفت ساعـتی بعد که آتش به حـرم بـر پـا شد همه سرها به روی نیزۀ لشگر میرفت خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست بیـن گـهـوارۀ خـالی دل مـادر میرفـت نیمه شب با عجله داشت خبر را میبرد یک نفر در طمع جایـزه با سر میرفت
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
يكي بال و پرش آتش گرفته و چـشمان ترش آتش گرفته ز سوز تشنگي در بين خيمه تـمـام پـيـكـرش آتـش گرفته بگوئيد از نجف حـيـدر بيايد كه موي دخترش آتش گرفته ميان خيمه ها اي دادِ بي داد بميـرم معجـرش آتش گرفته يكي در خيمه ها دنبال آب است گـلوي اصغـرش آتش گرفته تمام هستی اش رفته به غارت كه يـاس پرپرش آتش گرفته از آن تيري كه رأسش را جدا كرد صـداي مـادرش آتش گرفته و در گودال زير دشنه مي ديد نگـاه خـواهـرش آتش گرفته همه ديـدند، از خـيمه چگونه نفَس در حنجرش آتش گرفته كـنـار جـسم عـريـان بـرادر يكي بال و پرش آتش گرفته
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
نفرین به نیزهها که تو را میبرند، حسین! نفرین به کوفیان که درین لشکرند، حسین! این چشمهای حضرت عباس...(یا قمر) دلـواپـس گـلـوی علی اصغـرند، حسین!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
افـتاده ای روی زمین و سـر نداری در این بیابان یک نفـر یاور نداری ازبس جراحت بر تنت جا خوش نموده یک جای سالم در همه پیکر نداری بگـذار تا که جـان دهـم پیش تن تو اصلا تصور کن دگر خواهر نداری درخیمه ها هرکودکی چشم انتظار است خـیـز و بـگـو عـبـاس آور نـداری با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟ بگذر از این انگشت و انگشتر نداری
: امتیاز
|
ترسیم وقایع شام غریبان حسینی
نگـاهِ خـستۀ زینب، به دشتِ عـاشورا نفـس نفـس زد و افـتاد، دخـتـرِ زهـرا نشسته گوشۀ خیمه، عزیزِ جانِ حسین رمــق نـمـانـده بــرای عـقـیـلـۀ طـاهـا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
خواهم نـشست آینه سان در برابـرت تا بنگـرم به چـشم عـلی رزم آخـرت ای آفـتـاب بر سـر سـرنـیـزهها بتاب قرآن بخـوان برای تسلای خواهـرت دشمن که حمله کرد به خیمه به خنده گفت: زینب کجاست سید و سالار و سرورت؟ اینک به سوی خـیـمـۀ ما میکنند رو آن اسب های رد شده از روی پیکرت با شـعـلـههای آتـش و با تـازیـانـههـا تا تسلیت دهـند به غـم های دخـتـرت گویا نشسته مـادرم اندر بهشت خـلـد آغوش خود گشوده بر آن جسم بیسرت بابا به اشک بر سر کوثر نشسته است سیراب کرده حنجر خونین اصغرت در قـتـلـگـاه بر سر دامن گـرفـته بود آن جسم زخم خورده و مظلوم، مادرت میخـواستـم بـیـایـم و از زیر نیزهها پیدا کـنـم تو را و دهم جـان، برابـرت ناگه سه ساله دخترکی گریه کرد و گفت عمه بیا که سوخت دلم سوخت دخترت دشمن به سـویـم آمـده با تـازیـانـهاش من میروم به شام به همراهی سرت قرآن بخوان که وقت سفر یاریام کنی جانم فدای صوت خوش و خون حنجرت
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
شمشیر و تیغ و نیزۀ خود را گذاشتند خورشید را مُقَـطَّعُ الاَعضا گذاشتند وحشی شدند و موقع تقسیمِ غارتش بر مُصحَفِ شریفِ تنش پا گذاشتند چرخی زدند با سرِ بر نیزه رفته اش داغی عجیب بر دلِ زهـرا گذاشتـند دیگر به نعلِ تازه زدن احتیاج بود؟ جـایـی برای تـاخـتن آیا گـذاشتـنـد؟ از قتله گاه راضی و دستِ پُر آمدند سهمی برایِ زینب كبری گـذاشتند؟ لرزید عرشِ اعظم و بارانِ خون چكید آتش مگر به گیسوی حورا گذاشتند؟ زینب به گریه گفت عَلیكُنَّ بِالفِـرار با ترس و لرز پای به صحرا گذاشتند شمشیر، كعبِ نِی و سَنان تازیانه شد بی داد كـیـنه را به تماشا گـذاشتـنـد از روسری گرفته و تا گوشواره را در خیمه ها به مَعرضِ یغما گذاشتند خورجین به دست ها سرِ یك ذره بیشتر حتی میانِ خود سرِ دعـوا گـذاشتـند مستِ غرور لشكرِ عشرت عقب كشید و ما بـقـیِ ظلـم به فـردا گـذاشـتـنـد
: امتیاز
|
مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی
آتش زدن به خیـمـه ز بس ظالمانه بود صحرای کربلا همه غــرق زبـانه بود تاکس میان خیـمه نسوزد با اشـک وآه زینب میــان خیــمـه وآتش روانــه بود سیلی امان نداد به طفلان خستــه جـان رخسار کودکان همه پــرُ از نشانه بود مقصود خصــم کشتــن آل رســول بود سیــلی و تــازیــانـه زدن ها بهــانه بود شرمم کُشد که فــاش بگویم ولی بپرس از لاله های گوش چرا خون روانه بود بُــردند از خیــام حــرم دشمنــان دیــن گهواره ای که جــلوۀ طـفـلی یگانه بود وقتــی شکست سیـنۀ مولا زسُــم اسب آوای واحـسیــن به لبهــا تــرانــه بــود زینب به یــاد توصیه های حسین خود گــرم نمــاز وذکــر دعــای شبـانه بود زان پس چراغ عشق وفائی نشد خموش سرهای روی نیــزه چـراغ زمانه بود
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان حسینی
عالم همه محزون و پـریشان حسین است شام است ولی شام غــریـبان حسین است از خـون جــگـر لالـه فشـانـید کـه امشب در مقتل خون، فاطمه مهمان حسین است نازل شده قـرآن همه در منـزل «خـولی» یا کوفـه پـر از نغمۀ قــرآن حسین است؟ دریــا جــگـرش سوختـه و آب شـده، آب لب تــشنــۀ لعل لب عطشـان حسین است ای بـاد بـه زخـم تــن اکــبـر که رسیــدی آهسته بزن بوسه که این جان حسین است زینب نگهـش بـر قـد خــم گـشـتـۀ زهــرا زهرا نگهش بـر تن عریــان حسین است صحرای بـلا گشتـه پُـر از لالـه و ریحـان گلهــاش همه زخــم فـراوان حسین است در تــشـنـگــی روز جــزا چشمــۀ کوثــر چشمیست که میگرید و گریان حسین است از بسکه کریم است کریم است کریم است در مقتل خون شمر، ثناخوان حسین است ترسـم کـه بـه آتش بکــشانـد هـمــهجـا را میثم که پر از شعلۀ ســوزان حسین است
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان و خروج از کربلا
خنده بر روی لبش مرد ستمکاری هست آه انـگــار نه انـگـار عــزاداری هـسـت آن طـرف دامن طفـل آتش سـوزان دارد این طرف در تب شعله تن بیماری هست و زنی بـاز سوی عـلقـمه می کـرد نگـاه که به پا خیزد اگر دست علمداری هست همه دیدند که خون چشم دلش را پُر کرد از فـرات سخنش نالۀ سـرشـاری هست: مبریدم که در این دشت مرا کاری هست گل اگر نیست ولی صفحۀ گلزاری هست سـاربـانـا مـزنـیـد این هـمه آواز رحیـل آخـر این قافـله را قـافـله سـالاری هست به امیـدی شـوم از کـشتـه مـظـلـوم جـدا که سوی کوفه مرا وعــدۀ دیداری هست
: امتیاز
|
مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی
ایــن دلـم در کـربــلای ســوخـتــه قـلـبـها چــون خیمه های ســوختـه دوست دارم من بـســوزم ای خــدا یــاد طــفـــلان غـــریـب کـــربــلا دختـری در بیــن صحــرا می دود گوئــیـا در کـوچه زهــرا مـی دود آه مــی آیــــد صــدای اســــبـــهــا جـسـم ها در زیــر پــای اســبــهــا دسـتـهـای بـی حــیـا و بی شــرف کرده رخسـار یــتــیمـان را هــدف تــازیـانـه بــر کــجـــا آیــد فـــرود نیـزه هـا بـر شـانه هــا آیــد فــرود از مـــیــان آتــش افــــروخــــتــــه می رسـد بوی شقــایــق، ســوخــته آسمــانی بی ستــاره گــشــتـه است گـوشها بی گــوشــواره گشته است ای فـدای چــهــره های ســوخــتــه چــشمهـای ســـوی عــمــه دوخـته زیـنب کبـری چـه ســازد ای خــدا یک طرف بیمار و یکسو بچه ها با تـن خــســتـه کــنـد راز و نــیـاز روی خــاکستـر نشستـه در نــمــاز بـا قنـوت خــستـه اش غــوغــا کند اقــتـدا بـر مـادرش زهــــرا کــنــد
: امتیاز
|
مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی
بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست به تن این همه سردار سری نیست که نیست بنویسیــد که خــورشید به گــودال افــتــاد و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست آتش از بــال و پر ســوخته جــان میگـیرد زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست یک نفر سمت مــدینــه خبــرش را ببــرد پس از این ام بنین را پسری نیست که نیست یا به آن مــادر ســرگــشته بگویید: نگـرد چون ز گهوارۀ اصغر اثری نیست که نیست تــازیــانــه بـه تــســلای یــتــیــمــی آمــد تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست
: امتیاز
|
مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی
ای پاره پاره پیکر قرآن! سرت کجاست؟ آه! ای سر بریــده! بگو پیکــرت کجاست فــریاد «وا عطش عطشا» رفتـه تا کجــا سقّــای کــودکــان تو، آبآورت کجاست؟ ای مــاه من! که مــاه تمــامــیّ عــالــمی مــاه بـلـنـد قــامت تو، اکبــرت کجاست؟ بینغـمه مانده بر سر گهواره اش، ربــاب آن کودک نشسته به خون، اصغرت کجاست؟ ای خوابگــاه و بستــرت آغوش فاطمه! عالم فــدای بیکسیات! مادرت کجاست؟
: امتیاز
|
مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی
در مغــربی که طبـل اسارت دمیده شد کار حــرم دگر به جســارت کشیده شد مشعل به دستها به حرم حمله ور شدند ناگــه تــمــام آل عبــا دربــدر شــدنــد چون حال آسمان و زمین گشت بی قرار حکــم امــام آمــد، عـلـیـکُّــنَّ بالـفــرار با اهــل بیت فــاطــمــه مـانند بنــده ها رفتار کرد دشمن بی دین به خـنــده ها فحش از دهانشان نمی افـتاد لحــظه ای سَبّ از زبــانشان نمی افـتاد لحــظه ای آری صدای هلهله و سـوت و قـهـقـهـه پیچــیــد تا کــرانۀ صحــرای عـلـقـمـه آن خانواده ای که نگهدار عصمت است در هر شرایطی بخدا اهل غیرت است غــارت شود ولی نخِ معجــر نمی دهـد اهل عفــاف روســری از سر نمی دهد بانــوی صبــر نعــرۀ مردانه می کشید هرجا که تازیانه و سیلی است میرسید دخت علی مقاوم و پر صبر و مرد بود دستی به سر و دست دگر تا خدا گشود یا رب کجاست میر و علمدار این سپاه عباس من کجاست که خیمه است بی پناه ناگــاه در غــروب پـُـر از داغ کــربلا شد وقت خود نمایی سـرها به نیـزه ها سرنیـزه ای که بود به بـال و پر حسین بــالا گــرفته تــازه، بریــده سر حسین تصویر دیگری که بسی شرم آور است رجّاله ای که در پی خلخال و زیور است دزدان گــوشــواره خجــالت نمی کشند این مشک و گاهواره به غارت چه میبَرَند یک صحنه از امام زمان، لب فرو ببند بیمــار را نــداد امــان، لب فــرو بـبـند بگذار کُنه روضه بگــویم از آنچه بود سجــاد را کـشـیـد و سجــاده را ربــود طفـلی میــان حــلــقــۀ آتش فــرار کرد اَمَّن یُـجـیـب عـمــۀ ســادات کــار کرد غــارت گــران هنوز کفـایت نمی کنند نعــش حسین را که رعــایت نمی کنند برقی به دشمنت زد و در قـتـلگه دوید انـگـشت را بخــاطر انگشتــری بـریـد
: امتیاز
|